سلام به همهً دوستان ، آشنایان ، همشهری ها و ... .
خیلی وقت بود وبلاگم رو آپ نکرده بودم.شما به بزرگی خودتون ببخشید.دوستان تا اینجا می خوا ستم نظرتون رو در مورد کل وبلاگم بدونم و اگر این وبلاگ مشکلی داره (از هر نظر)بهم بگین.
خوب بگذریم ، امشب رو جای همتون خالی با خانواده رفتیم بانک استان(یکی از پارک های بزرگ شاهین شهر)،قدم زدیم تا حدودای ساعت 1 شب ، داشتیم قدم میزدیم که رسیدیم به پارک با دی اونجا، دیدم بچه ها با یه شورو شوقی از بالای سرسره میان پایین که نگو ،یکی کله ملق میزنه ، یکی میپره ، یکا سر میخوره میان پایین ، یکی هم میترسه ف واقعاً بچه ها هم برای خودشون دورانی دارن . احساس خاصی ندارن ، نه عاشق میشن که بعدش هم شکست بوخورن ، نه نگران آیندشون هستن ، نه می فهمن که روزها چه رود میگذرهو ...
آیا شما دوست ندارید خودتون دوباره به اون روزا برگردین؟